احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود متولد چهارم دیماه هزاروسیصدوده درشهراهواز بود.برزگان اهل قلم او را نویسنده برجسته در مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او همسایه ها در زمره آثاربرجسته ادبیات معاصر ایرانی است.وی در هفتاد سالگی در اثر بیماری ریوی درجمعه دوازدهم مهر هزار و سیصد و هشتاد و یک در بیمارستان مهر درگذشت و در امامزاده طاهر کرج آرام گرفت .
نویسنده در توصیف و قایع و اتفاقات و فضا و مکان بسیار موفق بوده بطوری که انسان تمامی آن ها را به خوبی درک کرده ، من در زمان مطالعه کتاب بقدری شیفته قلم زیبا و روان نویسنده شده بودم که دلم نمیخواست کتاب را حتی لحظه ای زمین بگذارم .
غیر از موضوع داستان که محوریت آن سیاسی و اجتماعی بود فضا سازی بینظیر آن آدم را جذب میکرد . آنطور که تحقیق کردم داستان در دهه پنجاه نوشته شده است و روزگار قبل از انقلاب. شرایط اقتصادی قشری ضعیف و فقیر که دستخوش باورهای موهوم و بی اساس بودند. مثل پدر خالد که به جای کسب و کار لابه لای کتابهای علوم غریبه منتظر اتفاق عجیب و غریب در زندگیش بود و دست آخر کتاب را کنار گذاشت و برای سیر کردن شکم زن و بچه اش مجبور به ترک دیار شد. اعتقاد پدر خالد به شیخ مفت خور باج گیری که هر ازگاهی از او باج میگرفت و در زمان نیاز خالد حتی دست او را نگرفت و از روی زمین بلند کند.این استعاره ها به نظرم در ذهن توانای نویسنده حرفها ی زیادی برای گفتن داشت.تمام اتفاقات داستان باطن دیگری هم داشت لاقیدی زن همسایه که دائم درپی ارتباط با خالد بود و پسر جوان تحت تاثیر هوس جوانی تسلیم او بود. دختر همسایه ،مرد تریاکی و دختر خمارش ، زن قاچاقچی ، رحیم خرکچی و زن بیمارش و دو پسری که در اثر فقر و بی سوادی به دزدی کشیده شدند و رحیم بیچاره که به خاطر ازدواج اشتباه و غیرتش قاتل شد و سالها درزندان ماند و بعد اعدام شد. ماجرای سیاه چشم که خالد با اوعشق را تجربه کرد . ای کاش احمد آقا زحمت میکشید بعد از آزادی خالد عشق این دو را به سرانجام میرساند. من خودم پیدایش کردم و داستان را با ازدواج خالد و سیه چشم برای خودم بستم .
درجای دیگر از اینکه انقلابیون عزیز خالد را بیخود توی هچل انداختند عصبانی بودم از اینکه مردک عقده ای که سایه به سایه خالد تعقیبش میکرد .علی شیطان که نمیدانم چرا آنقدر کینه خالد را داشت . بارها برای خالد اشک ریختم و شجاعتش را تحسین کردم و ایستادگیش را ، تمامیت یک مرد غیور جنوبی را بی کم وکاست داشت.پسرخاله تهوع آور پر رو که هربار برای تیغ زدن خاله بیچاره اش می آمد و یک اسکناس به جیب میزد دست آخرهم به فنا رفت اینهم سزای آدم های خائن. مادر خالد زنی مظلوم وصبور مثل همه زنها مثل همه مادرها .
دست مریزاد جناب محمود آنقدر در توصیف مکانها جزئیات خرج کرده بود که با خواندن این داستان دریافتم، که هیچ ابایی از پردازش به جزئیات در داستانها نداشته باشم گاهی اوقات آنقدر غرق درآن فضا میشدم که از گرما عرق میکردم و گاهی از درد کتکهایی که خالد میخورد به خود می پیچیدم .البته این شاهکار قلم جناب استاد است ، کسی که صاحب اثر بی نظیر مدار صفر درجه است و آثار دیگری مثل زمین سوخته و درخت انجیر معابد ، پسرک بومی ،دریا هنوز آرام است و زائری زیر باران….
بسیار علاقه مندم که تمامی آثار ایشان را مطالعه کنم و همین کتاب به تنهایی یک کلاس درس بود.
درپایان باید بگویم که از قلم قاصر و ناچیز این حقیر برای ستایش و توصیف این خامه و کلک زرین رقم و رمقی نیست .
آخرین نظرات: