فروردین ۱۴۰۱

الآن دلت چی میخواهد ؟؟

توسط |۱۴۰۱-۱-۳۰ ۲۰:۲۶:۱۸ +۰۰:۰۰فروردین ۳۰ام, ۱۴۰۱|خاطره بازی, دسته‌بندی نشده|

دلم میخواهد، یک روز عصر آفتاب که چترش را می بندد. تنور زمین که خاموش می شود. آب پاش را فرو کنم درحوض جلبک بسته و قیلوله ظهر گاه ماهی های سرخ را برهم زنم. خطوط ضربدری روی تن آجرهای داغ بکشم و از لوله دراز آب پاش دوشان بردل داغشان بپاشم وعطر خاک آجر ها را تا ته بو بکشم . تن نمدار آجرها سرخ تر بشوند و زیباتر و حیاط مملو از عطر خاک نمدار بشود. و  به [...]

دی ۱۳۹۹

این نیز بگذرد

توسط |۱۳۹۹-۱۰-۱۹ ۱۴:۵۵:۱۶ +۰۰:۰۰دی ۱۹ام, ۱۳۹۹|خاطره بازی|

خاطره بازی امروز جشن تولد دوسالگی پسرم بود، مهران امروز دوساله شده ، ومرسده پنج ماهه است .خیلی کارداشتم وسرم شلوغ بود ولی به لطف خدا ، وبرنامه ریزی همه چیز خوب پیش رفت. مهران خوشحال وشاد بیهوش شد و به خواب شیرینی رفت ، و من درحالیکه مرسده را درآغوش دارم واورا شیر میدهم دستان کوچکش را دردست می گیرم عادت دارد ، وقت شیرخوردن انگشت سبابه ام را در دست میگیرد و درچشمانم نگاه میکند . هیچ توصیفی [...]