الآن دلت چی میخواهد ؟؟
دلم میخواهد، یک روز عصر آفتاب که چترش را می بندد. تنور زمین که خاموش می شود. آب پاش را فرو کنم درحوض جلبک بسته و قیلوله ظهر گاه ماهی های سرخ را برهم زنم. خطوط ضربدری روی تن آجرهای داغ بکشم و از لوله دراز آب پاش دوشان بردل داغشان بپاشم وعطر خاک آجر ها را تا ته بو بکشم . تن نمدار آجرها سرخ تر بشوند و زیباتر و حیاط مملو از عطر خاک نمدار بشود. و به [...]