سال نو، طرح نو …
اولین روز کاریی من در سال 1403 حالا چرا اینقدر دیر هیجده روز را رها کردم ؟ نه از آخرین پستی که در وبلاگم گذاشتم
اولین روز کاریی من در سال 1403 حالا چرا اینقدر دیر هیجده روز را رها کردم ؟ نه از آخرین پستی که در وبلاگم گذاشتم
زمین بیچاره رو غربت گرفت . داغ کرده تو دلش… دلم میخواد ، جگرش رو فوت کنم دودای اطرافش را پس بزنم . کمکش کنم
دوست داشتن وعشق ورزیدن به چه معناست ؟ آیا ماعاشقیم ؟ یا اینکه دوست داریم عاشق باشیم. درهر رابطه ای چه از عمیق ترین آن
گوشت پاره ای میان قفسه سینه واستخوانهای جناق، سمت چپ بدن هر شخص میگویند به اندازه مشت است . اما بسته و لرزان هر ثانیه
امروز همه چیز و حتی آسمان دگرگون شده است و غازهای مهاجر از گُدار ستاره های دیگر میگذرند. ا ما من در خواب
فصل رُستن درین رستاخیز زمان، همگام با رویش وخیزش و جوشش از دل زمین، دراین گاه بهار زمین دلم شکفت ، کلمات مرا یاری گر
سلطان جهان، سپهر ایزدان شاه زرین تاج وزرین قبا درگردش ایام وزمان درواپسین روزگار زمستان زرمیریزد بر سرزمین وزمان وعروس سبز پوش حرم سرای سلطان
از زمان ورود میهمان عجیب و غرب دنیا، که روزگار راهمه یکسر وارونه کرد ودرهم ریخت و همگی دست به گریبان و آشفته دراین کارزار،
باران ریز ریز می ریخت ، باد زوزه میکشید ،تک برگهای خشکیده بر شاخه های خشک با تازیانه های باد جدا میشدند. آذر اشک ریزان