مرداد ۱۴۰۲

توسط |۱۴۰۲-۵-۱۱ ۰۹:۵۰:۴۵ +۰۰:۰۰مرداد ۱۱ام, ۱۴۰۲|دسته‌بندی نشده, مقالات, یادداشتها|

vvv زاین که بدانی چه میخواهی،  بسیار مهم است . اولین نکته در هر کار دانستن آن است، که هدف اولیه را انتخاب کرده ای و بدانی که به این نقطه اطمینان داری . حرکت به سوی نقطه کمال لازمه اش چند نکته است . آغازین آن داشتن انگیزه لازم برای رشیدن به هدف و احساس نیاز کردن برای رسیدن به نقطه مطلوب . یعنی آنچه را که میخواهی بدست آوری را بدانی وآگاهخ باشی که خلا آن در تو [...]

فروردین ۱۴۰۰

تصویر رویا، نبوغ آفرینش

توسط |۱۴۰۰-۱-۶ ۱۸:۵۰:۳۶ +۰۰:۰۰فروردین ۶ام, ۱۴۰۰|یادداشتها|

کتابم را می بردم و در باغچه در اتاقکی از حصیر و‌ پارچه زیر درخت بلوط جا می گرفتم که می پنداشتم مرا از چشم کسان پنهان کند . آیا فکرم هم پناهگاه دیگری نبود که در کنج آن خود را پنهان حس می کردم ، حتی برای اینکه آنچه را که در بیرون می گذشت تماشا کنم ؟ هنگامی که چیزی خارجی را نگاه می کردم ، این آگاهی که آن را می دیدم ، میان من و آن [...]

یادداشت؛ رنج تن ،روح را می آزارد.

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۲۲:۲۵:۴۷ +۰۰:۰۰فروردین ۲ام, ۱۴۰۰|دسته‌بندی نشده, یادداشتها|

امروز به دیدن یکی از دوستانم رفتم . با این که به عید دیدنی، اعتقادی ندارم و شرایط خاص کرونایی هم مزید برعلت شده که کلا دیدار هارا به ویدیو کال محدود کنم. اما شرایط در مورد این دوست متفاوت است. بیشتر به احوالپرس وعیادت رفتم. چندین سال است که درگیر سرطان است. تلفنی زیاد احوالپرسی میکردم، اما به بهانه نوروز دیدار حضوری را لازم دیدم ، شاید که حضور دوستی قدیمی التیامی بر رنج ودردش می بود. چند ماه [...]

گفتگو در بهار

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۱۶:۳۴:۰۵ +۰۰:۰۰فروردین ۱ام, ۱۴۰۰|یادداشتها|

آمد بهاران و آغاز فصلی زیبا در صده نو ... شاید بتوان گفت تیتر، یا عنوان، یا سرلوحه قرن پیش رو . همیشه آغاز خوشایند است . همیشه تازگی دل نشین است . من این آغاز را راه را درکوچه باغی سر سبز پوشیده از پیچکها و اطلسی های سرخابی وسفید می بینم . راهی که به باغ رویاهایم روی تپه های بلند شهر آرزوها  می انجامد. در راه که قدم میزنی، عطر گلها سرمستت میکند . صدای چلچله ها [...]

اسفند ۱۳۹۹

یادداشتها

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۱۷:۳۵:۵۵ +۰۰:۰۰اسفند ۲۸ام, ۱۳۹۹|یادداشتها|

من همیشه عاشق تغییر و تنوع بوده ام . از سکون ویک نواختی در رنج وملال می افتم . این خلق و خو نمیدانم از کی به جانم افتاد . ازوقتی یادم میاید دراین حال واحوالات بوده ام . زمانی که دانش آموز بودم کمدی رابرای جای کتابهایم در اختیار داشتم . هر هفته جمعه ها کتابهایم را مرتب میکردم دفتر ها را یکطرف و کتابهارا طرف دیگر، میچیدم . هفته بعد همه اشان را افقی روی هم میخواباندم ... [...]

یاددداشت ها روزهای آخر بادلتنگی های خاص خودش

توسط |۱۳۹۹-۱۲-۲۷ ۲۱:۵۵:۴۳ +۰۰:۰۰اسفند ۲۷ام, ۱۳۹۹|یادداشتها|

یادداشت نویسی خوبه ، خیلی خوبه، بعضی روزها را که یک غم سنگین ،سخت میکند. نوشتنش شاید از سنگینی بارش روی قلب کم کند . دیشب خبرخوشی شنیدم . یکی از دوستانم که دودخترش درحال تحصیل در خارج از کشور هستند و از قبل کرونا نتوانسته بودند پدرومادرشان را ببینند . حالا توانسته بودند ایام نوروز را بیایند وکنار خانواده اشان باشند . خیلی خوشحال شدم . امید دیدن بچه ها مادر بزرگ فرتوت وبیمار ودلتنگشان را حسابی ذوق زده [...]

یادداشتها

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۱۷:۳۵:۰۵ +۰۰:۰۰اسفند ۲۳ام, ۱۳۹۹|یادداشتها|

زمانی برای کار و زمانی برای عشق و دیگر زمان‌ها، تنها اوقاتی تلف‌شده است. کوکو شانل این جمله امروز شعارمن بود، از صبح که در سایت استاد قدم میزدم . مثل هر روز، این جمله مرا جذب کرد! البته، که روزهای قبل هم آن را دیده بودم ولی امروز اتصالش به فاز ذهنی من برقرار شد . درحال انجام کارهای روتین منزل که بودم. دائم به این جمله فکر میکردم ... واقعا درتمام طول زندگی چندین هزار ساعت از عمر [...]

یادداشتها

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۱۷:۳۴:۳۹ +۰۰:۰۰اسفند ۲۲ام, ۱۳۹۹|یادداشتها|

امروز مصادف با جمعه  انتهای اسفند،  شمارش معکوس آغاز میشود تقریبا فردا آخرین هفته کاری و پرماجرای سال است . امروز را با نیم سحر خیزی آغاز کردیم، تا منزل درخواب بود شروع به مطالعه کردیم،کتاب صحنه پردازی در رمان ...امروز تصمیم مصمم  گرفتم تا هرچه زودتر کتاب را پایان بخشم، در تعطیلات نوروز باید بازنویسی رمان را تمام کنم تصمیم گرفته ام که از فردا از نکات مهم کتاب که یادداشت کردم تمرینهای مفیدی بکنم یعنی داستانک هایی بنویسم [...]

یادداشتها

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۱۷:۳۳:۳۹ +۰۰:۰۰اسفند ۲۱ام, ۱۳۹۹|یادداشتها|

امروز به تاریخ بیست ویکم اسفند هزار وسی صد ونودونه  در عید مبعث چشم به جهان گشودیم با عطر شب بوها بیدار شدم. البته عطری که از دیشب کمی مانده بود ! من به شدت گرمایی هستم! در این ایام  که هوا کمی هنوز نیش دارد، بعد از خوابیدن اهل خانه، یواشکی لای پنجره را باز میکنم وبعد به خواب میروم کلا از کمی هوای تازه در خواب لذت میبرم البته، اگر بقیه بفهمند! سرما میخورند ولی چون نمیفهمند طوری [...]

یادداشت روزانه

توسط |۱۴۰۰-۱-۲ ۱۶:۳۶:۲۳ +۰۰:۰۰اسفند ۱۹ام, ۱۳۹۹|یادداشتها|

امروز را با سحر خیزی آغاز کردم. هنوز هوا روشن نشده بود که، بیدار شدم تصمیم گرفتم در ساعت سکوت و پر انرژی اول روز  کار کنم ، بعد از یادداشت صبح گاهی در سایت استاد چرخی زدم و  بعد،  احساس دل تنگی کردم ،برای رمان بلند ی که مدتهاست، نوشتنش را شروع کردم بعد از پایان صد داستان شروع کردم ،به نوشتن زندگی نامه مادرم؛ از آن جا که همیشه دوست داشت داستان زندگی پر نشیب وفرازش قصه ای [...]