امروز یا هر روز

امروز را شاید، هرگز فراموش نکنم  شوقی عجیب  پس از ماه ها دوری  از نوشتن .

امروز پس از مدتهای زیادی ، دریک بعد از ظهر پاییزی زیبا درخلوتی آرام و ساکت ، غرق در خیالات و افکار خویش نوشتن را آغاز کردم .

مدت کوتاهی است که محل سکونت  را تغییر داده ام و در جایی دور از همهمه وغوغای زندگی ماشینی ،

روزهایم به آرامی می گذرد و شاید همین موضوع اشتیاقم را برای نوشتن بیشتر کرده و این تغییر به شدت تاثیر خوبی داشته

ساعت های زیاد سکوت و خواندن و نوشتن مرا به حال خوبی رسانده است

البته ماجرای اینتر نت که امروزه حلال مشکلات ریز ودرشت ماست نیز در به روز رسانی سایتم بی تاثیر نبود

و خدا را شکر  امروز مشکل هم مرتفع شد.

شاید روزانه نویسی را از سر بگیرم و سرو سامانی به کار هایم بدهم و این فرصت را تبدیل کنم به آن معجزه ای که همیشه انتظارش را میکشیدم .

تنهایی وسکوت و موزیک وکتاب بهترین اسباب آرامش است.

جایی که امروز بشر درمیانه هیاهو وهمهمه ماشین و دود و زیادی گفتگو درگیری وصف ناپذیری پیدا کرده است.

این روزها را یادم می ماند برای پیدا کردن انگیزه نوشتنم ماجرا ها و داستانهای تازه ، باز نویسی داستانهای قدیمی…

وقتی که تصمیم گرفتم داستان زندگی ام را بنویسم . تازه بازنشسته شده بودم .کرونا پیش آمد کرد …

تنها، بی مادر یودم و غم بی مادری دلی پر غصه مرا وادار به نوشتن قصه ها کرد .

اما امروز بار سنگینی بر قلب خود دارم وشاید مصمم تر از قبل برای نوشتن قصه ،،

امروز که داغ بر دل دارم وماجرای  سنگین زندگی و ادامه دادن آن که حکایتی غریب است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط