دختری که … زیبا نبود

نیمه خواب  بود، غلطی زد  صدای مادرش را شنید که با کسی آرام حرف می زد.

نمیدانم، چطور این یکی به کی رفته، سیاه و لاغر و موی نرم و کم پشت ودماغ گنده …

خدا رحم کنه کی میاد این و بگیره ؟؟

امروز که بیست وهفت ساله ام و بیست سال از آن روز گذشته است، هنوز وقتی طنین  درد آلود این کلمات درگوشم می پیچد ،

قلبم در سینه مچاله می شود چشمانم خیس میشودو تمامی اندامم یخ میزند.

انجماد کلمات مثل جسدی کبود درجلوی چشمان وحشت زده ام مرا سرد میکند.حالا خیلی گذشته است، اما…

روح زخمی من که در سنین گودکی خراشیده شد، هنوز التیام نیافته است.

من با خودم کنار آمده ام با چیزی که دراختیارم نبوده مسالمت آمیز ساخته ام و آنچه که در توان اراده وقدرت اختیاری من بوده است  افزوده ام .

آری من تلاش کردم خداوندزیبا وخلاق درونم را چنان زیبا خلق کرده است که استعداد ووتان وانگیزه زیادی برای کار های ی که شاید هرکسی قادر به انجامش نباشد،

را به ثمر می رسانم .

آری من یک نقاش و مجسمه سازم وهمچنین شاعری که از کلمات جملات زیبایی میسازد و با قلم ورنگ تصاویری را خلق میکنم که شاید کسی ندیده باشد.

من خودم را به جملات سرزنش گر دیگران حتی مادرم که مرا زاده بود نسپردم، هم او که مدام از رنگ پوستم تا حالت موهایم ناراضی بود…

من خودم را به دست خالق زیباییها سپردم شاید با هر کلامی که بر روی کاغذ نوشتم جانم را بیر ون ریختم عمق جان درد آلودم را جمله ای ساختم .

که شاید روزی دردمندی را شفا دهد و زخمی را التیام بخشد.

گاه شاید تصاویری را به قلم خود کشیدم که با همه کج وکوله گیش  زیبا بود سنگ خارایی که عظمت کوه را دوچندان میکرد. لکه ابر سیاهی در پرتو خورشید زیبا، زیبایی خورشید را صد چندان می کرد. پهدفم این است که شاید هدف خداوند نیز از خلقت ناموزون و شاید نازیبای من  چون ابر سیاه در مقابل خورشید بازگوی درون زیبایم باشد .

آیا دختری پری چهر که خداوند صورتش را نقاشی کرده و مورد تشویق وتایید دیگران است چه تفاوتی با من داشت هردو خلقت خداوند بودیم.

باری درمیان خانواده کم کم جای خودم را باز گکردم و کارهایم بیشتر از قیافه ام مورد تایید قرار گرفت .

در ترم اول دانشگاه در کلاس درس استادی را یافتم که با قدرت جادویی کلماتش روحم را نواخت من در رشته هنرو دانشجوی تئاتر مشغول تحصیلم …

درنمایشنامه خوانی چنان مهارت پیدا کردم که کمتر کسی این تجربه را داشت و دلیلش تنها آشنایی با جملات و کلمات کتابهایی بود که از سنین کودکی ازتنهایی به آن پناه برده بودم و استادی که دائم مرا به سمت کمال راهنمایی میکند .

واکنون با ظاهری که حتی به آن علاقه مندم نه تنها اعتماد به نفس والایی دارم  بلکه خداوند را شاکرم که هرچه که هست به زیبایی خلق کرده و من خودرا زیبا می بینم .مادرم با افتخار مرا و موفقیتهایم را به رخ دیگران می کشاندو بیشتر از آنچه که هست می نمایاند .

شاید اونیز به درک درستی از زیبایی رسیده است.

به اشتراک بگذارید

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط