از زمان ورود میهمان عجیب و غرب دنیا، که روزگار راهمه یکسر وارونه کرد ودرهم ریخت و همگی دست به گریبان و آشفته دراین کارزار، مغلوب میدان شدیم ،سرگردان وحیران بماندیم ، از آن جا که اهل گشت وگذار و بازار گردی و کشف مغازه های بکری که در دالان های تو درتوی بازار کسی، سراغی هم نمیگرفت، ما برقله فتح ،این مکان هاپرچم مینهادیم . عاشق این چرخیدن ها، بودم به بهانه های مختلف، سراز عودلاجان و پس کوچه های زیبای آن در می آوردم.
تا جایی که اهل خانه برایم دست گرفته بودند و به تمسخر میگفتند : مامان خاکشیر نداریم ؟ فردا برنامه بازار داری؟ خوب صد البته که همین ها باعث میشد که هر روز به بهانه ای از خانه بیرون میزدم و ساعتی از روز را به پیاده روی و گردش میگذراندم . این خود هم سیاحت بود وهم تحرک وپیاده روی حتی اگر برنامه خاصی نداشتم حداقل یک ساعت را تاسر خیابان می رفتم وبرمیگشتم . برای حفظ سلامتی، دوران باز نشستگی دوران سختی است آدم یک عمر کار کرده از کله سحر بیدار بوده و تا آخر شب سرگرم بوده، ولی با این شرایط که آدم دیگر کار روتینی ندارد یک کم افسرده میشود وآغاز باز نشستگی من تقریبا مقارن با کرونا بود. بیماری وحشت انگیز ….
یکسالی رادر قرنطینه گذراندیم واندر کار “نویسایش “مشغول شدیم سرگرم تکالیف وبرنامه ها بودیم و سخت می خواندیم ومی نوشتیم خوش آیند بود.
از آنجا که نوشتن علاقه همیشگی ام بود و حالا فرصتی پیش آمد کرده بود تا در مورد آن آموزش ببینم . حرفه ای دراین مسیر گام بردارم دوره های مدرسه را میگذراندم وخشنود وراضی از اینکه تمام فکرو ذهنم درگیر شده است .
برای همین فکر پیاده روی را از سر به درکردیم با اینکه استاد مرتب تاکید به این مسئله را داشتند .ما از ترس کرونا محافظه کاری میکردیم. القصه به خود آمدیم دیدیم که دچار مشکلات عدیده شدیم از بی تحرکی و رکود، سلامتی در خطر است .
مصمم شدیم به یک پیاده روی مداوم درصبحگاهان، که تفاوت نکند لیل ونهار …
چند روزی است که مشغول شده ایم قدم شمار به دست می گیریم . تا گام هایمان را بشماریم برای خودم چالش شش هزار قدم، گذاشته ام که حتما روزی یکساعت بشود آخر پیاده روی هم آداب خودش را دارد باید حدود یکساعت گامهای تند و مرتب برداشته شود . حالا به دستور استاد باید دنبال مشاهدات وایده هم باشیم گوشی بردن به پیاده روی ممنوع است .قدم شمار هم به انگشتمان چون انگشتر است و کاری با آن نداریم تا پایان یعنی برگشت وجلوی درب خانه آن را نگاه میکنیم .
وامابعد …
صبحگاه ابری چشم باز کرده از خوابی گرم برخاستیم از پنجره بیرون را نگاه کردیم . یعنی میشود رفت ؟ نکند میان راه باران تند شود ؟ اولین کار!…نویسایش صبحگاهی را تمام کردیم ودفتر راکنار گذاشتیم ولباس پوشیدیم بارانی و شال گرمی برداشتم و قدم شمار در جیب، ودسته کلید، آهسته از خانه خارح شدم که صدایی برنخیزد کلید را درقفل چرخاندم که صدای بسته شدن در موجب ییداری اهل خانه نشود.
در آیینه آسانسور ماسک وشالم را مرتب کردم ودیدم که آسانسور حرکت نمی کند فکر کردم مثل بیشتر مواقع خراب است . دکمه را زدم دیدم آنقدر محودر مملو زیباییهای کشف نشده خودم شده ام که یادم رفته دکمه را بفشارم … آه گریدزیلا یادتان هست که خواهر ناتنی سیندرلا را میگویم .
پا به عرصه خیابا ن نهادیم به به صورتمان از لطافت هوا گل انداخت وگلگون شدیم . یاد مغبچه رز افتادیم سربه زیر شدیم با لبخندی پنهانی خوب است ماسک داریم وکسی این کرشمه هارا نظاره گرنیست باری، اندر،، خیابان به راه افتادیم درختان که دراواخر بهار و تابستان از سبزی و طراوت وکثرت برگ، سردرسر فرو خفته اند و برگهایشان درآغوش یکدیگر طنازی میکنند حالا در خشکی وخواب زمستانه چنگالهایشان درهوا مانده، از انتهای کوچه که نگاه میکنیم یکسر “همه شکاریم پیش مرگ ” ناله ای خفیف از استخوانهای پیر و
خشکیده اشان به گوش میرسد چون پیر مردی که درخواب میغلطد واز خستگی و استخوان درد نا خود آگاه می نالد .
اما شمشادها همه جوانه زده و برگهای نو را آبستن اند، همگی در قامت شاخه هایشان پرازجوانه اند چقدر ذوق دارند به واسطه چند روز آفتاب داغ شتاب زده،، ساعت بهاری شان به کار افتاد البته شمشاد همیشه زودتر از همه به پیشواز بهار میرود عجول است وبی تاب.
اما علفهای خودروهم که با مقداری آب از کف خاکهای باغچه ها به صورت خود جوش
می رویند اغلب باغچه های کوچه را سبز پوش کرده اند، میگویند زمین نفس کشیده طفلکی زمین از آلودگی هوا و وارونگی دما نفسی کو ؟ کجا مانده نفسی که بکشد.
این دنیای نباتات وجمادات عجب دنیایی است هوشمندند و وقت شناس با ساعت طبیعت کار میکنند . اما بشر با این زمین داری اش! ساعت این طفلکان راهم به هم زده گاهی دچار توهم بهارایی میشوند .معمولا هم در روزهای اولیه بهار سرمای ته مانده از زمستان این طفلکان تازه چشم بازکرده را دچار گیجی میکند با شوکی عجیب آنهارا دوباره خواب میکند اما خواب مصنوعی چون دچار شکوفه ریزی میشوند و… خود بخوان حدیث مفصل ازاین قاراشمیش بهار نوبر.
خوب در شهود حیابان گردی وپیاده روی با باغی رسیدم که در خیابان روبروی ماست من همیشه این باغ را از بیرون نگاه میکنم تابستانها بسیار سبزو خرم است دیوارش آجری است که روی آن را باقلم مورنگ کرده اند، کاش نمی کردند. درختان بلند و با قدمتی شاید صد ساله و کاج و سروهای بلند یک کاج نقره ای دروسط باغ است که فکر کنم تابستانها سایه سار استخر باغ است .و لانه چندین کلاغ است زیبایی این باغ واین درخت زیبا مرا مفتون خود کرده باغ سرحال است با این که سرماست اما سبز است سروهای اطراف باغ از سبزی به یاهی می زنند این باغ جتما باغبان مهر بانی دارد حتی درختان خواب ، برتنشان عشقه های سبز سبز پیجیده است ف گوی تعصب دارند که بدن لخت وعور معشوق را کسی نباید ببیند و اوسخت اورا درآغوش گرفته تا از خواب ناز بیدار نشود عشق است دیگر عاشق و عشقی هویدا .
از باغ هم گذشتیم اما خیالمان را درآنجا گذاشتیم خیس بخورد . در انتهای کوچه میدان کلاغها وگربه است . گویی کسی در این میدان برایشان غذا می گذراد مقر حکومت گربه ها، اطراف سطل آشغال بزرگ و مقر کلاغها، لای بوته های داخل میدان، گروهی با هم می آیند و می خورند و میروند و گروهی دیگر کلاغ ها خیلی اهل قانون و انضباط هستند واحترام به حقوق همنوع . با کمال احترام کنار می ایستند تا نوبتشان برسد ، برعکس گربه ها لقمه از جلوی هم می قاپند وفرار میکنند. این خصلتشان است تغییر هم نمیکند . از حیوانات که بگذریم در دنیای آدم ها حواسمان رفت به داد و فریاد راننده کامیونی که وسط خیابان باریک ایستاده بود یک جناب جنتلمن! شیک وبسیار آداب دان!! پشت فرمان نشسته بودو حرف میزد واز او میخواست که از سر راه کنار برود البته! بنده اینهارا در ذهن خودم تصور کردم چون جناب جنتلمن از ترس کرونا شیشه هارا بالا کشیده بود با زبان اشاره دستهایش را تکان میدادو اورا فرمان به عقب گرد میداد اما باتوجه به ماشینهای پارک شده اطراف خیابان بنده خدا کامیون ران هیچ کاری نمیتوانست بکند، جز حرکت به سمت جلو ومسیرش
آنها را به حال خود گذاشتم وبه مغازه نانوایی رسیدم عطر نان بربری تازه، روحم را نواخت ، فکر یک صبحانه با نان بربری داغ مرا مدهوش کرد. یک عدد نان پرکنجد خریدم جایتان خای به سمت مسیر برگشت به قولی سر خر را کج کردیم و برگشتیم از حیاط منزل چند برگ رزماری چیدیم تامیز صبحانه را باعطر گیاه باران خورده لذتی فزاینده بخشیم و همه چیز با هم درهم آمیزد . زیبا ودلنشین به همین سادگی یک پیاده روی خوب ونشاط آور
آخرین نظرات: