جستار درباره داستان نویسی

من به داستان به عنوان یک کپی از زندگی نگاه نمی کنم. کپی کردن شکل عادی بخشی از زندگی برای من نویسنده ارزشی ندارد. داستانی که می نویسم باید جهانی تازه، شرایطی تازه ،داشته باشد . باید اشیا ورفتار اشیا شکل بدیعی به داستان بدهد. باید یک زیبایی تازه خلق کرد.زیبایی ای که حتما معنا دار خواهد بود . استمرار در نوشتن به منظور کشف فضاهای تازه در حین نوشتن است .

چراکه نوشتن کشف است . ممکن است نویسنده ای در شروع کار کلیت داستانی را در ذهنش نداشته باشد . این “خصوصیت کشاف نوشتن ” است که اجزا وشکل و پیکره ی داستان را پیدا میکند ودر نهایت ایجاد داستان بدیع میکند …

همه اینها را باید به صورت یک هارمونی ایجاد کرد. دراین هارمونی کلمات هر جزئی، هر تصویری وهر کلمه ای جای خودش را دارد… ا

مطلب بالا بخشی از مصاحبه ابوتراب خسروی درباره داستان نویسی بود .

این که هر کس نوشتن داستان را بر اساس یک ماجرا ی واقعی از زندگی خود ویا اطرافیانش به صورت کپی بنویسد ونام آن را داستان نویسی بگذارد نیست . اصولا اینطور نیست بالاخره هر کسی از ما در زندگی خویش واطرافیانمان تقریبا تجریبات مشابهی داشته ایم .

روال زندگی یک حدیث از دردها ورنج ها وخوشی هایی در حد عروسی دود نفر که به یکدیگر علاقه مند بوده اند خلاصه میشود، ویا پایان باز یک داستان کلیشه ای، جدایی، طلاق،فقر، هرچیز که بصورت عادی در زندگی اتفاق می افتد .

اما نکته اینجاست وچیزی که آقای خسروی اشاره میکند : در اثر نوشتن زیاد و کسب مهارت در نوشتن  “جریان کشاف نوشتن ” بدیهیاتی را خلق میکند و خلاقیت ذهن نویسنده ای پرکار ماجرا های نو وتازه که خواننده را نه تنها متحیر میکند بلکه پابرهنه به دنبال او ( نویسنده ) میدود تا ببیند سر از کدام دالان عجیب وغریب در می آورد ویا سرنوشت شخصیت  به کدام سرانجام منتهی میشود.

خلق یک اثر از ذهن یک فرد بستگی به فضای ذهنی خالقش دارد آیا فردی جنگجو است ؟ آیا لطیف و عاشق پیشه است ؟یا هردو ،توصیفات خالق اثر براساس احساساتی است که در قالب واژه های زیبا قوام پیدا کرده است .

مثلا در یکی از کتابهای شاهرخ مسکوب یک توصیف در مورد هوا دارد،که بسیار زیباست:

مثل برگ کاهوی تازه ،مزه سبز ونازکی داشت ،توام با بوی گیلاس نوبرانه . مسافر بیابان بود،در آنجا هوا بوی براق شن وخار بوته های وحشی دارد و از سراب خالی تر و شیادتر است.روزها که از آسمان آتش می بارد ،هوا پنهان میشود و فقط لرزه ریز آفتاب بالای زمین موج میزند . اما شب ها در خنکا با کوله باری از بوهای ولگرد بیابانی ،سوار بر یال پریشان  باد راه  می افتد، سینه را از سبزه و آب پر میکند ودم صبح لب جویی،کنار شاخه گلی یا در سایه بیدی بارش را به زمین می گذارد ونفسی تازه  می کند.

نوع توصیف زبا وبی نظیر ش در این مورد حکایت لطیف ترین حس ها و زیباترین دیده را به طبیعت به هوا ، به چیزی که حتی قابل لمس نیت قابل رویت نیست پس چطور میشود آن را به لطافت عطر شکوفه گیلاس ویا مزه کاهوی تازه تشبیه کرد به کارگیری تمام حواس پنج گانه در توصیف یکی از آن امور بدیهی است که جناب خسرئی ذکر میکنند آکر نویسنده یک توصیف را کپی کند دیگر آن زیبایی را نخواهد داشت زیبایی فقط در تازگی است در نوآوری است از چیزی که منحصر به فرداست و کشف زیبایی در زندگی به شیوه خویش وخیال پردازی به سبک خویش می شود اثر انگشت خالق اثر واین تفاوت ها ست که زیبایی را خلق میکند . وقدرت یک نویسنده خلاق در  اکتشاف عمیق گنج ذهن اوست .

اوماجراهارا طوری می بیند که هیچ کس دیگر نمی تواند ببیند . در ذهن او جنگ وگریزی است که کسی از ان خبر ندارد ویا معاشقه ای پنهان در پستوی ذهنش با طبیعت با … هرچیز دیگری و عینیت بخشیدن به جریان سیال ذهن صحنه یکتای هنرمندی اوست.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط