شکوه بهاران

ای فصل غیر منتظر داستان من

معشوق ناگهانی دور از گمان من

ای مطلع امید چشم روشنت

زیباترین ستاره هفت آسمان من

آه ای همیشه گل که به سرخی  دراین خزان

گل کرده ای به باغچه قلب ناتوان من

در فترت و ملال وسکوتی که داشتم

عشق تو طُرفه حادثه ناگهان من

حس کردنی است قصه عشقت نه گفتنی

ای قاصر از حکایت حسنت زبان من

من زنده ام به مهر تو ای مهربان من

آیه سبز بهار ، شکوفه باران روزگار

آن دل که تو درسینه ات داری

آیینه ای در برابر آینه داری

در بین اشک چشم تو رازی نهفته است

رازی که خورشید به چشمه  سار گفته است

هم درغروب همهمه، هم صبح زمزمه

تکرار میشود از دهنت نام گل همه

ای  کنز الخفی ، عالِمِ اسرار

ای مادر پدر دور تسلسل به روزگار

ای نور زهرا سرور زنان کونین

زمین فاخر شد به مقدمت ای نورالعین

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط