برای من هر ساعت از شب و روز بی شک معجزه ای تمام عیار است ( جورج اورول)

این جمله را امروز در سایت  شاهین کلانتری دیدم . توجهم را جلب کرد، آن را گوشه ذنم نگه داشتم . ولی تمام روز به آن فکر میکردم . با اینکه امروز روز کسل کننده ای بود بعد از کلاس نظم شخصی  کمی مطالعه کردم ، حوصله پیاده روی هم نداشتم .

اما تمام روز به این جمله فکر میکردم .درپی تمرینات دوره جدید ونظم شخصی از خرد به کلان یک سری تمرین انجام دادم ولی برای سطح سه یا همان عالی واقعا توان نداشتم بی حوصله گی امروز انرژی مرا تمام وکمال گرفته بود خبری از یکی از دوستانم شنیدم ، که کمی مرا مکدر کرد .دوست مشترکمان که دچار سرطان بود وضعیت وخیمی پیدا کرده واوضاع خوبی ندارد و همین موضوع تمام امروز مرا تحت تاثیر قرار داد . به نوعی تجربه کار در سطح خرد اینجا به کارم آمد و همین امروز که نتوانستم درسطح عالی کار کنم .از هدفم زیاد دور نشدم مجموعه پنج دقیقه ها به جایی متناسب رسید.

اما جمله اتفاقا ذهنم درگیر همین بود مفهوم عمیق استفاده بهینه از هر ساعت وهر لحظه ولمس این موهبت الهی ودرک درست .

شکر گزاری واقعی مفهومش همین است که در وقت زندگی کنی وقدر آن لحظه را بدانی و از تمامیت خودت محظوظ باشی .

دوست دیرینه ام که حالا به سرطان گرفتار شده ودرموقعیت نا خوشایندی است . زندگی اش را پس انداز کرد …

سالهای جوانیش را خرج نکرد . لذت زیادی از دنیا نبرد،…

مانزدیک به سیوچند سال است که باهم دوست هستیم . اوایل که آشنا شدیم یک تولیدی لباس داشت وتعدادی پرسنل و تمام مشغله اش گرداندن چرخه تولید بود البته کارش را دوست داشت و درآمد خوبی داشت . کارش را توسعه داد و برند  شخصی اش را ثبت کرد. چه بسیار شبها را درکارگاه برش میگذراند وتا سه و چهار صبح برش میزد ودسته های کار چرخ کارها صبح اول وقت روی میزشان آماده بود. تمام  خریدها را خودش انجام میداد از پارچه ونخ و خرج کار و سوزن و لوازم مصرفی .

با وسواس تمام برای صرفه جویی درهزینه ها، سالیان سال درگیر این مشغله بود . یعنی همه زندگی اش کارش بود. وقتی به خودش آمد زیبایی و طراوت جوانی رفته بود . پول و ماشین وخانه و کارگاه ومزون با برند خودش بود . اما خستگی و شب بیداری و رفت وآمدها از سن وسالش پیرترش کرده بود. هر از گاهی به سفرهای دوره ای زنانه میرفتیم . اما حالا دیگر کارکردن عادتش بود نه صرف درآمد بود نه صرف احتیاج ، عادت بود …

عادت زندگی نکردن عادت لذت نبردن ، جدیت ودیسیپلین کار از او آدم جدی و تقریبا خشکی ساخته بود. فرصت ازدواج از دست رفته بود. موهبت ها را از دست داده بود…

وقتی که همه عادت تو به جای زندگی کردن و پرداختن به علایقت تبدیل به  کسب درآمد  وجمع کردن سرمایه و قناعت وپس اندز برای مبادایی که مبادا است . فرصت زندگی ودیدن موهبتها را از دست می دهی، شب وروز و هر لحظه عمر را باید دریافت وزندگی کرد .

باری دوست عزیزم درفرصتها ی از دست رفته اش جوانیش  را جا گذاشت … طراوتش را جاگذاشت…

شادی بادبادک بازی کنار دریا را از دست داد، فرصت همسر شدن ومادر شدن و عشق داشتن یک خانواده را از دست داد. حساب بانکیش پر بود اما ..

ذخایر مادی برای روزهایی که کسی نمیدانست ، هروقت با چندین دوست همسفر میشدیم واز اودعوت میکردیم با ما همسفر شود، کار را بهانه میرد و میخندید و میگفت در روزهای بازنشستگی ام دور دنیا را خواهم گشت .

واما امروز سخت بیمار است وناتوان و دردمند، برای درک یک جمله  چقدر باید تاوان بدهد .

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط