اصولا رقابت کردن، کارخوبی است . حس رقابت در انسان باعث رشد و ترقی میشود.
مثلا درهمین دوره خودمان در دوران صد داستان ابتدا وقتی هر روز یک داستان مینوشتم . سایتی وجود داشت . که به صورت اختیاری میتوانستیم داستانهایمان را هر از گاهی روی سایت بگذاریم وباز خورد دیگر همراهان را بگیریم .
درابتدای کار من با خودکار مینوشتم و وسوتس عجیبی هم داشتم برای دروسی که میگرفتم که حتما انهارا لحاظ کنم. خوب تازه کار بودم و تایپ هم برایم سخت بود، با گوشی تایپ کردن آن هم یک دستی از روی دست نوشته ها بسیار سخت بود ووقت گیر .
تصمیم گرقتم داستانهایم را در یادداشت گوشی بنویسم و در سایت بگذارم ، شوق دیده شدن وباز خورد گرفتن مرا وا میداشت ساعتهای زیادی صرف کنم تا یک داستان را در سایت بگذارم . درحالی که نوشتن با دست با خودکار روی کاغذ یک ساعتی بیشتر وقت نمی گرفت.
به هر جان کندنی بود تا حدود چهل داستان را در سایت گذاشتم . از برنامه هایم عقب مانده بودم .
کلافه بودم دوباره شروع کردم ، با خودکار وکاغذ ادامه دادم و از آنجا که متن را باید بدون خط خطی و تمیز می نوشتم یک بار هم پا کنویس میکردم و این را ه برایم بهتر بود. چندی بعد به سراغ داستانهای روی سایت رفتم وباز خورد ها را نگاه کردم عده ای برای هم باز خورد میدادند و باز خورد میگرفتند احسنت وباریکلایی بود که برای هم نثار میکردند. خوب بالطبع کسی که بازخورد زیاد میداد از همان دست هم میگرفت ! بده بستان بازخوردی …
واز آنجا که اصولا از حاشیه وحاشیه پردازی به دورهستم و معیار های خاص خودم را دارم . سر زدن به سایت راهم کنار گذاشتم و درگیر تایید وتکذیب دیگران نشدم .
دوره صد داستان تمام شد و دوره خلاقیت را آغاز کردم . هر از گاهی تمرین های بچه هارا میخواندم و سخت مشغول تمرین وکار و نوشتن بودم دراین میان عده ای ازهم دوره ای ها در اینستاگرام همراهیم میکردند و … اما به کارخویش ادامه دادم تولید محتوا … سعی بر مداومت در این کا رداشتم اما به طور نامحسوسی احساس حس
آخرین نظرات: