عید دیدنی ، دیداری با محمود انور

امروز صبح مثل هر روز قبل از شروع هرکاری ( منظور نوشتن یا کارهای مربوط به نوشتن) به جای خواندن روزنامه رسمی و اخبار حوادث به سراغ سایت استاد کلانتری رفتم، این عادت هر روز من است . اول چرخی در سایت ایشان میزنم وسپس به سراغ کارهای خودم میروم .

امروز به محض باز کردن سایت، با صحنه شگفت انگیزی روبرو شدم .

چند وقت پیش ایشان کتابی را از “محمود انور ” که خیلی هم نام آشنا نبود معرفی کردند . به نام زبان زنده ، ذرگیرودارتهیه کتاب بودم وبه آن فکر میکردم ،که امروز با تعدای ویدیوی مصاحبه از جناب انور روبروشدم.

از فرط شوق پای لپ تاپ میخکوب شدم ودو ساعتی را به تماشای مصاحبه ایشان غرق در مملو شدم !

با بوی برنج سوخته به خودم آمدم خداوند مرا یاری کرد، امدادغیبی بود که اهالی منزل درخانه نبودند.

به امامزاده تنبل قسم،!

قابلمه را سریع عوض کردم  و پیازی را ته انداز قابلمه کرذم گلاب وزعفران را بستم به ناف قابلمه پلو وسریع چند عود هفت چاکرا دود کردم. که به محض ورود اهل منزل دچار گشایش چاکرا شوند ودر حالت ریلکسی فقط بوی زعفران مشامشان را نوازش دهد . باری ما اندر غرقه درجریانات مصاحبه آقای انور بودیم .

بسیار برایم جالب است. لحن صحبتهای ایشان،، منظورم نویسندگان قدیمی وقتی از کارهایشان تعریف میکنند، از تلاش

بی وقفه اشان از عشق وانگیزه اشان و صبر وپایداری که درکارنوشتن هزینه کرده اند .

چقدر در کلماتشان راز هاست.

همیشه دوست دارم در کافه ای بنشینم وساعتها پای صحبت یکی از این اساتید قهوه بنوشم وایشان فرط و فرط سیگار بکشند، چون من بیست شالی هست سیگار را ترک کرده ام !

چقدر این مصاحبه ها لذت بخش است. وقتی آنهارا تماشامیکردم حسرت وافسوس خوردم .. که چرا در زمانه ایشان تکنولوژی  به این شکل پیشرفت نکرده بود ویا مادرزمان نوجوانی وجوانی چطور نتوانستیم از وجود این عزیزان بهره مند شویم .

حسرت پشت حسرت … ای کاش پشت ای کاش

واقعا چنین اساتیدی فرهیخته، با چنین پشتکار و دانشی…  که ما نتوانستیم آنطور که باید وشاید از وجودشان بهره مند  گردیم.

باز جای شکرش باقی که کسی مثل شاهین کلانتری آنهارا چون گنجینه های باستانی میکاود ومی یابد و میجوید ومعرفی میکند .

در میان حرفهایش منوچهرانور ؛ کسی با این همه تبحرو علم ومهارت میگوید وقتی با کتاب زیبا و ارزشمندی که یک اثر هنری است روبرو میشود.  آرزو میکند  که ایکاش روزی چنین کتابی را داشته باشد .

نکته قابل تامل برای من در این جاست ! که ایشان با آن درجه از علم وسواد هنری و سطح بالا خودشان را درحد چاپ کردن یک اثر نمی بینند کسی که سالها کار کرده،تمرین کرده ، بسیار نوشته ، بسیار خوانده ، اشعار بسیاری از بزرگان شعر وادب ایران وفرنگ را ازبر میداند با قواعد دستوری ویرایش آشناست ؛خودرا درحد این ماجرا نمیداند.

اما من هنوز کمتر ازیک سال تجربه خواندن نصفه نیمه چند کتاب دم دستی؛ف چند قصه درحد انشای کودکانه، نوشته ام .

دربه در به دنبال ثبت شاهکار هنر قرن بیست ویکمم  و خود را دراوج قله فتح مینگرم .

اعتماد به نفسم به سقف شاید کمی هم بیشتر می رسد و بیشتر از بیش به خود مغرورم دربالای صفحه پیج اینستاگرامم به لاتین مینویسم شاعر ونویسنده و …

چه تفاوتی است میان اندیشه های ما چرا اینقدر خود را باور داریم چرا همیشه به سایه امان مینگریم واقعا از خود خبر نداریم .

باری هنوز در اندیشه مصاحبه ها بودم که  وقت ناهار اهل منزل به به وچه چه شان رفته بود بالا ومن هم از جناب انور تعریف وتمجید میکردم چنین وچنان . خدارا شکر کردم که کسی متوجه قضیه نشد بعد از ناهار دخترم هم چنان که درحال جمع کردن بشقابها بود پرسید مادرجان برنج دودی نداشتیم چطور این برنج را امروز دودی کردی؟ چپ چپ نگاهش کردم وگفتم یک لیوان بیشتر نبود <قاطی کردم خندید وگفت بله مامان جان از پیاز ته قابلمه فهمیدم . اشکال نداشت درعوض با جناب منوچهر انور آشنا شدیم بسی مایه افتخار است .

به اشتراک بگذارید

3 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط