گوشت پاره ای میان قفسه سینه واستخوانهای جناق، سمت چپ بدن هر شخص میگویند به اندازه مشت است .
اما بسته و لرزان هر ثانیه چندین هزار بار می تپد، سوزان است وگرم ، به گاه شادی و شور وعشق یا به گاه غم ودردو …
کارش سوختن است و لرزیدن وتپیدن میگویند چندین هزارلیتر خون ، همان عصاره زندگی را به تمامی رگ ها ومویرگها می رساند تا زنده بمانند …
کارش را میکند چه خوب باشد چه بد شوریده باشد یا افسرده ، تنها زمانی که نا امید بشود می ایستد ،
یخ میزند وتمامی رگها در دم میخشکند. زبان دل چشم ها ، نشان آشکار دل هستند. به گاه غم وشادی تر میشوند .
اما ف اما تفاوت دارد تر شدن به غم ، یا به شادی که درخشش و لبخندی نهان از دو گوشه چشم نشان شادی است و به گاه عشق ورزی و حتی اشک شوق وعشق حالتی خاص از سکر و سرخوشی دل را می نوارد .
معلوم نیست چند بار می تپد شاید دهها سال و شاید چندین دقیقه به هر حال او در اوج خود هست همواره دراوج است . تازمانیکه میتپد بروزاتش را به نگاه انتقال میدهد نه به زبان زبان همیشه آخرین سیگنالهایش را دریافت میکند پس از چشم ها امواج و واثرات لرزش وتپش این مشت بسته به ذهن و از آنجا به تمامی بدن سرایت میکند رنگ رخساره متغیر میشود گلگون شدن همیشه هم از تاثر شادی نیست گاه تاثیر فشاراست چون باد کنکی که بیش از حد باد میشود …
لرزش دست و سرما زدگی گاه از فوران عشق است ونگاهی سوزان که به یکباره ذوب میشوی از نفوذ تلالو نگاهی گرم و گشایش صدر آغاز میشود، تنها زمانی دریچه های دل گشوده می شود و تپش آن چون سازی روح نواز با ریتمی زیبا جانت را می آرامد.
سبکبال و شاد وپر امید می نوازد بی آنکه دمی بیارامد و خستگی ناپذیر است عشق اکسیر حیات اوست وتنها با عشق میتوان سالهای سال باشور عشق تپید ولرزید و همه رگها ومویرگها را سرشار کرد .
دل خانه عشق است و مرکز جهان است . دل جواهری است که از معدن خویش دائما تراوش میکند وبیکرانه وبی انتها وبی پایان میبخشد.
دل گوشت پاره ای است که خداوند گنج مخفی را درون آن قرار داد تا انسان آن را بیابد وجهان درون خویش را کشف کند وبسازد و آباد کند.
آخرین نظرات: