در باره ابرا هیم گلستان

همین چند روز پیش خبر فوت ابراهیم گلستان را شنیدیم .

اودر آستانه یکصدو یک سالگی ، رکورد دار کهنسال ترین مرد ادبیات ایران قرار گرفت.

مردی از زمانه خویش فراتر.

مردی که رویاهای بسیاری برای فرهنگ واذب این سرزمین  داشت .

نویسنده ، مترجم و دارای مجهزترین استودیو شخصی درزمانه ای که کمتر کسی دغدغه اش چنین مسایلی بود .

بسیاری از نویسندگان وشاعران وروزنامه نگاران وبقولی روشنفکران آن عدوره هم نشین و هم قطار وی بودند ازجمله جلال آل احمد وسیمین دانشور و اخوان ثالث وبسیار دیگر .

جماعت روشنفکر در اغلب محافل ومجالس خویش همراهی ابراهیم تقوی شیرازی را داشتند وبه دلیل وسعت مالی و فضای بسیار خوب ودلنشین، ا یعنی باغ خوش آب وهوای دروس منزل جناب گلستان بود  پاتوق دورهمی های هفتگی جماعت شعر وشعور وقلم .

همان نازک طبعان لطیفی که خنک نسیم آنان رامیلرزاند و لهیب گرمایی طبع لطیفشان را می سوزاند.

همان ها که ازرقص کاهی درباد غزلی می سرودند و از ماسه های داغ کف باغ تپه های ماهور و دستشان به قلم بود برای ساز ونوایی …

فروغ عاشقانه حرف از تولد دوباره اش می زد و شور عشقی افسانه ای در تمامی شعرهایش به چشم میخورد ،که شاید درنوع خود مثنوی بی نظیری از شوریدگی یک عاشق لولی وش بود.

واین عشق را آشکارا و دیوانه وار فریاد میکردو تمامی اطرافیان می دانستند  که محبوب ومقصود او کسی نیست جز ابراهیم گلستان .

درتمامی سفرهایش نامه هایی پر سوز وگداز ازدوری وهجران او مینوشت و کماکان در انتظار دیدار.

اما آنچه که بود، ابراهیم خان به طور راز آلودی از ابراز این عشق وعلاقه خود داری میکرد وحتی پس از مرگش در سکوتی معنا دار به سکون رفت.

نمیدانم پس از او دیگر هیچ ننوشت ویا نوشت و منتشر نکرد وآنها را در نهانخانه قلب و ذهنش چون گنجی مخفی کرد به هر حال هر چه که بود معمایی بود .

درتمامی مصاحبه هایش حتی در مورد اشعار او وشاعر بودنش سکوت می کرد و چند دقیقه ای به فکر فرو میرفت ، شاید بسیار محدود ومقتصدانه چند کلامی از او گفت آنهم درحد توصیفش که فروغ از زمانه اش جلوتر بود و …

درهرحال آنچه که این مرد بزرگ وصاحب سبک و منتقد تند و تیز و خشن را ازدیگر هم قطارانش متمایز میکرد سبک زندگیش بود که نشان از افکار و نوع نگرشش به جهان پیرامونش بود .

گرچه بسیار بر او خرده می گرفتند وحتی شایعات بسیاری درمورد او بر سر زبانها بود او بی اعتنا به آنچه که می گویند و آنچه که میشنود آرام وبی دغدغه زیست . پس از مرگ او شایعات داغ تر بر سر زبانها افتاد .

این که او با افرادی سر شناس در جریانهای پولشویی بوده ویا سکوتش به دلیل این بوده که پنهانی در جریانات سیاسی دست داشته وهزاران هزار حرفعهای دیگر.

اینکه او ثروت افسانه ای اش را از کجا آ ورده وآن کاخ بزرگ وزیبا  را چطور خریده و هزاران چرا وچگونه دیگر .

اما من میگویم که سر سختی در جان این مرد نهادینه بود ، آنچه که میخواست در کمال سکوت برایش میجنگید .

اندیشه هایش را هوار نمیزد و متفکر بود و همیشه درفکر، هیچ حرفی را بدون فکر نمیزد کلمات در ذهن او احساب وکتاب داشت وبیهوده هزینه اشان نمیکرد.

همانند ابراز عشق ….

درجایی گفته بود که عشق آتشی است خفته درقلب که گاه زبانه می کشد اما من حتی گر گرفتن هایم را نیز مهار میکنم.

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید

2 پاسخ

    1. فکر می کنم که در آرامش هستند . افرادی که به سطحی از آگاهی می رسند درعالم دیگر که فرا آگاهی هست در آرامش بیشتری هستند . چون بخشی از هدف زندگی را درک کردن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط