شعر سهراب … راه واره

دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است .

جویندگان مروارید ، به کرانه های دیگر رفته اند .

پوچی جست وجو برماسه ها نقش است .

صدانیست . دریا -پریان مدهوشند . اب از نفس افتاده است .

لحظه من در راه است . وامشب _ بشنوید از من _

امشب،آب اسطورهای را به خاک ارمغان خواهد کرد .

امشب سری از تیرگی انتظار بدر خواهد آمد .

امشب لبخندی به فراتر ها خواهد ریخت .

بی  هیچ صدا، زورقی تابان، شب آبهارا خواهد شکافت .

زورق ران توانا، که سایه اش یر رفت وآمد من افتاده است .

که چشمانش گام مرا روشن می کند،

که دستانش تردید مرا می شکند.

پارو زنان، از آن  سوی هراس من خواهد رسید .

گریان به پیشبازش خواهم شتافت.

درپرتو یکرنگی، مروارید بزرگ را درکف من خواهد نهاد.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط