هو بود آغاز وختم ماجرا
اول شعرم به نام مصطفا
بعد احمد چون علی اشرف است
دریقین او اولیارا سرور است
آسمانها از وجودش پرسرور
پر شود عالم به میلادش زنور
بهر ناسوت آمدش از ذات هو
کعبه امشب میشکافد بهر او
خانه حق از ضیائ او چراغان میشود
فاطمه بنت اسد چون ماه تابان می شود
کرد خلقت عالی اعلا تجلی بر جهان
چون که حق کرده رخش را منجلی بر مردمان
دائما نادعلی میخوانم و ذکرعلی دارم به لب
اسم اعظم هم و غمم میبرد با اذن حق
امشب از عشقش بکوبم پاو هی کف میزنم
امشب از بهر علی مرتضی دف میزنم
عمر من با عشق تو طی شد ای مولای من
ای تو سلطان وشهنشه سرور وآقای من
ای تو پیر و ای مراد و دست گیر
من مریدم قطب امکان فخر عالم دست گیر
ای تو بابی بریتیمان من یتیمی سائلم
مستحق یک نظر من در رهایی نائلم
مهر تو مادر به کامم ریخت با هر قطره شیر
وقت تلقین اذان نام تو شد نور المنیر
گفت مادر یا علی گو در دم راز ونیاز
گاه دردو رنج هست درمان چون ایاز
ای علی ای مخزن اسرار حق
ای که نورت باشد از انوار حق
امشب از بهر کرم دل شاد کن
بینوایان را نوایی ساز کن
آخرین نظرات: