با این شیوه دیالوگ نویسی دیروز در وبینار آشنا شدم استاد سوژه قشنگی داد که من را خیلی جذب کرد . یاد داستان شاهزاده و گدا افتادم .
حالا این من در دونقش ، من شاهزاده …و من گدا روبه روی هم یکی پشت میز درحال کار بالباس راحتی و موهای ژولیده وچرب و کثیف که تند تند می نویسد و پاره میکند و آن طرف میز من شیک وتر تمیز بایک لباس رسمی آراسته و مرتب روی یک راک چیر نشسته و مرا به تمسخر نگاه میکند لباسش بسیار زیباست شومیز ابریشم راه راه سفید ومشکی وشلوار مشکی به تن دارد صندلهای مخمل مشکی با نگینهای درخشان موهایش مرتب وآراسته ودر پشت با یک گل سر زیبا دم اسبی پشت سرش جمع شده است اول طرح
: اول طرح داستانی که قبلا نوشته ام یک بار دیگر میخوانم ، تغییراتی درآن میدهم و سپس باز نویسی ام را آغاز میکنم
: به نظرمن قبل از هر چیز خوب فکر کن چرا شتابزده و دست پاچه عمل میکنی ؟ مگر کل داستان را ننوشته ای ؟
: بله ! نوشته ام معلومه که نوشته ام اما ایراد دارد باید ایراد هایش را برطرف کنم ، بعد باز نویسی کنم
: خوب اشتباه تو همین جاست همان هرز دادن وقت در این جا ست . اصلا فهمیدی که در دوره نظم شخصی به چه نکاتی باید اهمیت بدهی ؟ اولویت کارها یعنی چه ؟
: نه نفهمیدم فقط تو فهمیدی توخوبی ! من فعلا متمرکزم روی این داستان همه فکر و ذکرم را درگیر کرده وقت برای هیچ کار دیگر هم نمیگذارم تمام
: اتفاقا اشتباه تو در این جاست اولویت یعنی اولین هدفت این باشد که بیشترین تلاشت را برای این کار یعنی باز نویسی بگذاری ولی کارهای دیگر وتمرینات دیگر هم در ذهنت تازگی ایجاد میکند از اینکه یکنواخت درگیر نوشتن این داستان باشی زود خسته میشوی و نتیجه خوب از آب در نمی آید .
: با با چی میگویی خود استادهم میگوید کار کار تلاش بی وقفه شب و صبح و همه اش کار
:فکر کنم تو اشتباه فهمیدی اگر یادت باشد . فهرست کردن کارها اولیت ها وزمان بندی را یاد گرفتیم نوشتنهای کوتاه به نظرم اگر میخواهی تغییری درصحنه های داستانت بدهی روی نوشتنهای کوتاه انجام بده صحنه به صحنه جلوبرو در هر کوته نیسی یکک صحنه جدید خلق کن به ترتیب اوبلویت صحنه ها . وقتی در ساعتی که می نشینی پشت میز و میخواهی طولانی کار کنی برگه های کوتاه نویس ات را مرور کن هر کدامکه مطلوبت بود نگه دا وبه داستانت اضافه کن یا جایگزین کن .
خوب این که خودش وقت زیادی میگیرد
: نه اتفاقا خیلی مفیده وکاملا صرفه جویی در وقته تو وقتی پشت میزت هستی دسته ای برگه آماده داری از ایده صحنه که هر کدام را که دوست داشته باشی انتخاب میکنی و به جای اینکه یک بار دیگر بخواهی داستان را بالا پایین کنی به همین شکل شروع به بار نویسی میکنی
: نه با ابا این که باز نویسی نیست من توی کتاب صحنه پردازی را جع بهش خواندم حتما باید طرح داستانی داشته باشم من دلم میخواد داستانم پیرنگ محور باشد
: خوب در این صورت میتوانی تغییرات شخصیت دوم را کمی منطقی تر کنی چون محوریتت دیگر شخصیت نیست مهم شاکله داستان که پیرنگ است تغییر نمیکند
: امیر باید درمان بشود تا آنها بتوانند به پایان منطقی برسند
: به نظر من اگر امیر درمان بشود داستانت کلیشه ای میشود یک پایان غیر منتظره بنویس اخر داستان همه اشتباهات ایر دست خوش ترحم ودلسوزی میشود وبخشیده میشه این اصلا قشنگ نیست
:نه باید شکل اصلی خانواده حفظ بشود .
: چرا فکر میکنی با وجود امیر که آن همه اشتباه کرد پایان داستان منطقی میشود وخانواده شکل خودش را پیدا میکند ؟
: خانواده یعنی پدر و مادرو فرزندان …
: نه خانواده یعنی محیط امن وآرام وپر از عشق گاهی میتواند پدر که یک بیمار روانی است با نبودش امنیت حاکم بشود .این حرفها دیگه قدیمی است به نظرم یک رمان جدید را شروع کن و از این فضا فاصله بگیر یک هفته مشغول یکی از رمانهای خوب باش
: بابا هی من میگویم وقت ندارم هی تومیگویی رمان بخوان و کشش بدهد بابا فردا محیا زایمان کند من گرفتار میشوم تمام وقت در اختیار آنها یم چرا نمی فهمی !
: ببین تو چرا نمی فهمی صد دفعه شاهین کلانتری گفت عجله نداریم تو با خواندن یک رمان میتوانی نوعیی کشمکش جدیدرا بببینی واین میتواند ایده های زیادی به توبده تو چرا کله شقی اینقدر
من همینم اسفندی ها هر کاری انجام میدهند بهترینش را انجام میدهند هر چقدر هم سخت باشد.
نه دیگه نشد فرح خانم اینکار با دستپاچه گی انجام پذیر نیست فکر کردی مثل کارهای دیگر هول هول همه را انجام میدهی نه عزیزم به نظرم یکبار دیگر برو دوره نظم شخصی را مرور کن از الف تای آن را بررسی کن بعد به حرف من میرسی دفعه دیگر هم مرتب وآراسته بنشین پشت میزت ایت توی روحیه ات خیلی تاثیر میگذارد یک آدم منظم باید نظم را از روی ظاهرش نشان بدهد
بروبابا دیوانه ! دوساعت هم جلو آئینه وایستم سشوار بکشم وفکل وکاکل کنم تو خلی
: ازماگفتن من اولین قدم نظم را از آراستگی خودم شروع کردم این باور منه به همه کارهایم هم سر وقت میرسم وقت اضافه هم دارم تازه شروع کردم به خواندن مادم بواری وخیلی دارم ازش لذت میبرم . عصرها توی ایوان کنار گلدانها با لیوان نسکافه ام کلی کیف میکنم با گوش دادن موسیقی های کلاسیک .
:بس که چلی متوهم دیوانه خود شیفته پاشو پاشو برو جلو آینه موهایت به هم نخورد برو نسکافه ات دیر نشود چون باید راس ساعت کوفت کنی.
: بای هانی … توهم برویک شونه به سرت بکش گیسایت مثل نمد شده !
آخرین نظرات: