دفترچه من نامش شل آقا ست .

هر نویسنده، خواننده‌ای درون خود دارد که نه‌تنها به او گوش می‌دهد بلکه با او حرف می‌زند و حتی گاهی چون همبازی خیالی کودکان، صاحب نام است.
وقتی که با خود خلوت می‌کنم و از این وحشت ندارم که به دیوانگی متهم شوم، با عباس درددل می‌کنم و می‌گذارم تا نیم‌کرۀ چپ ذهن من که به‌زعم کارشناسان، ویژۀ زبان است با نیم‌کرۀ راستم حرف بزند و آنچه دل تنگش می‌خواهد بگوید. از امروز می‌خواهم این حرف‌ها را روی کاعذ بیاورم با عنوان کلی: «هی عباس».
آن فرانک دفتر خاطرات خود را «گربۀ من» نامید و من هم دوست دارم این دفتر را «عباس جان» بنامم.
-من خود ایران هستم، ص. ۲۹ نقل از سعید نفیسی

امروز میخواهم نوشته هایم را با اینتر دوست کنم.

درباره خواننده درونی دفتر چه شخصی من با شما حرف میزنم.

خواننده شل آقا نام دارد چرا؟

من همیشه با اهل خانه درگیرم .
چرا ؟ برایتان خواهم گفت .

من عجولم ودر همه کارهایم سرعت زمان را درنظر میگیرم.

خیلی از کارهای اضافه را حذف کرده ام .

مثلا برای انجام امور خانه وقت کمی درنظر گرفته ام .

برای همین دائم به شل آقا  غر میزنم .

بجنب دیر شد .

بلند شو ! رختخوابت را مرتب کن .

چای را دم کن . نان را گرم کن

صبحانه ات را زود بخور . ناهار را بار بگذار .

سبزی خوردن  یادت نرود زودباش .

کاهو را بشور . ناهار را آماده کن .

ظرفهارا بشور چای دم کن .

اگر بخواهم با اهل خا نه یا همسرم بیرون بروم.

قبل از من همه باید آماده بشوند .

جلوی در بایستاند ومرا خبر کنند .

چون من درگیر سرگردانی چه بپوشم نیستم.

حتی روز قبل کفشهایم راهم واکس زده ام .

یکی دیگر از الفاظی که برای خویش ساخته ام کلمه جالبی است .

هیننی ( البته با حالتی خاص باید خطاب شود) به معنای دست وپا چلفتی است .

همیشه از آدمهای خونسرد و  کند تنفر داشته ام .

دیدن کندی آنها مرا به شدت عصبانی میکند .

خیلی شانس بیاورند لبخندی معنی دار به آنها میزنم .

که گویای همه چیز هست .

در سالهایی که کارمیکردم و افرادی زیر دستم بودند .

همگی معنای این نگاه وحرکت میمیک صورتم را میشناختند.

آدم زیاد حرافی نیستم .

درقاموس من دوبار تکرار برای درخواست وجود ندارد .

بقیه حرفها را صورتم میزنند. دائم با شل آقا درحال گفتگو هستم .

بعضی مواقع دعوایمان میشود .

این نزاع ودر گیری در دفترچه شخصی ام ثبت میشود.

معمولا دست کسی به این دفترچه نمیرسد.

اما یکبار  دخترم آن را پیدا کرد کلی با شل آقا صحبتهای خصوصی داشتم .

راجع به دامادم بوداز خونسردی اش شاکی بودم

خود گویی هایم را برون ریزی کرده بودم .

هیننی را نیز به او صفت داده بودم .

حتی تقصیر را به گردن دخترم انداخته بودم .

کلی باج دادم تا قضیه برملا نشود.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط