از کوهپایه ها و بوی بوته ی چای
از کارخانه های برنج ،رویای مزارع پاییز
از جمعه های مدرسه
صدای راه رفتن برگ ، با اندام منتشر بر موزائیک
از آفتابگردانی که سر فروبرده درساقه های خویش
شرمناکی گیاهانه
به دست می آید و از انگشت میریزد
درزادروز چرم نامه های اینگونه
و مرگ سالاری دیوار
گام گذاری سرطان
بر یاخته های صبح
به تقویم نخواهد رفت
زایمان زنی که چشمش ابستن یک دریاست
که هر لحظه می زاید وهرچه میزاید یک آبی است.
آخرین نظرات: